ستم در روز محشر با خدا شد پر از ایمان به درگاه دعا شد ولی در شهر بی فردای دوزخ رها در کوچه غم های ما شد - ابوالقاسم کریمی(فرزندزمین)
اشعار ابوالقاسم کریمی(فرزندزمین)
دل انسان به حرص و کینه چرکین هوا آلوده و دریاچه غمگین مصیبت ها به دوشش دارد آن کس که میخواهد زمین را بهتر از این _ ابوالقاسم کریمی
اشعار ابوالقاسم کریمی(فرزندزمین)
دل انسان به حرص و کینه چرکین هوا آلوده و دریاچه غمگین مصیبت ها به دوشش دارد آن کس که میخواهد زمین را بهتر از این _ ابوالقاسم کریمی
گردآوری داستان کوتاه
دو مرد در کنار دریاچه ای مشغول ماهیگیری بودند. یکی از آنها ماهیگیر با تجربه و ماهری بود اما دیگری ماهیگیری نمیدانست. هر بار که مرد با تجربه یک ماهی بزرگ می گرفت، آنرا در ظرف یخی که در کنار دستش بود می انداخت تا ماهی ها تازه بمانند، اما دیگری به محض گرفتن یک ماهی بزرگ آنرا به دریا پرتاب می کرد. ماهیگیر با تجربه از اینکه می دید آن مرد چگونه ماهی را از دست می دهد بسیار متعجب بود. لذا پس از مدتی از او پرسید: «چرا ماهی های به این بزرگی را به دریا پرت می کنی؟»
گردآوری داستان کوتاه
دو مرد در کنار دریاچه ای مشغول ماهیگیری بودند. یکی از آنها ماهیگیر با تجربه و ماهری بود اما دیگری ماهیگیری نمیدانست. هر بار که مرد با تجربه یک ماهی بزرگ می گرفت، آنرا در ظرف یخی که در کنار دستش بود می انداخت تا ماهی ها تازه بمانند، اما دیگری به محض گرفتن یک ماهی بزرگ آنرا به دریا پرتاب می کرد. ماهیگیر با تجربه از اینکه می دید آن مرد چگونه ماهی را از دست می دهد بسیار متعجب بود. لذا پس از مدتی از او پرسید: «چرا ماهی های به این بزرگی را به دریا پرت می کنی؟»